حرف حساب اين دو پاهای دورو چيست؟
آنچه تو ميخواهی نخواهم بود، اينم؛
دنياي «بوف كور»ی ام دنياي پوچی است
از آن كه هرگز نيستم يك عمر گفتی
پس اين « من » آيينه های روبرو چيست؟
اصلاً برايت يك مثال ساده دارم
آن اسم معروف كتاب «شاملو» چيست؟
« ققنوس در باران » چرا باران، نه آتش ...؟
پيش خودت تحليل كن منظور او چيست؟
يعني نبود آتش كه ققنوسی بزايد
امروز من اينطوری ام اين عين پوچی است
حالا تو و اينگونه ماندن يا نماندن
حالا ببين تحليل ات از اين گفتگو چيست؟
عصيان حوا در وجودش بود، اما
وقتی من آدم نيستم تقصير او چيست؟