شاید که ای غریبه تو همزاد با منیمن... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنیدمن که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنیدباد هم آگهـــی مرگ مرا خواهد بردبنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنیدمن از آیین شما سیر شدم ... سیر شدمپنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنیددست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!خبـــر مرگ مرا طعنــــه به یــــارم بزنیدآی! آنها! که به بی برگی من می خندید!مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید
«یک لنگه کفش» مانده به جا از من و توییدر جستجوی «سیندرلایی» که مدتیست...
با هر صدای قلب، تو تکرار میشودها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی است...
هر روز سرفه میکنم اندوه شعر راآلوده است بیتو هوایی که مدتیست...
دیگر کلافه میشوم و دست میکشماز این ردیف و قافیههایی که مدتیست...
کاغذ مچاله میشود و داد میزنم:آقا! چه شد سفارش چایی که مدتیست...
این شعر رو قبلاً هم گذاشتم اما الآن یه حسی مجبورم کرد دوباره بزارم
-------------------------------------------
دوباره تَش زده بر قلب نازک سیگار
هوای سرد و تو و فندک و پُک سیگار
تو طبق عادت هر روز می نویسی باز
به روی صندلیت " عشق " با نوک سیگار
و سرفه می کنی و یاد حرف های منی
که گفته بودم انگار با تو که سیگار ،
برای حنجره ات خوب نیست دست بکش
و دست می کشی از آخرین پُک سیگار
نه ! جای پای کسی نیست جز خودت این جا
فقط زمین و تن بی تحرک سیگار
کسی نمی رسد از راه ، سخت می رنجی
و می روی که ببینی تدارک سیگار
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناهگاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاهبر دوش تو نهاده شود باری از گناه
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم....گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودماز این نفس کشیدن اجباری، از گناه
بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشقیک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد میکشندباید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است
شبی میآیم و دل میزنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است
زمین چه میشود ... آه ای خدای جاودگر!
بگو چه در پی این کهنهگوی لعنتی است
زمان به صلح و صفا ختم میشود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است
چگونه سنگ شوم تا مرا ترک نزنند
که هرچه سنگ در این سمتوسوی لعنتی است ...
چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم ... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است
به خود میآیم از آهنگهای تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است
بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانهی این آبروی لعنتی است
اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست
نه! در دلم انگار جاي هيچ كس نيست
آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم
ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست
حتي نفسهاي مرا از من گرفتند
من مردهام در من هواي هيچ كس نيست
دنياي مرموزيست ما بايد بدانيم
كه هيچكس اينجا براي هيچكس نيست
بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه ميداند خداي هيچكس نيست
من ميروم هر چند ميدانم كه ديگر
پشت سرم حتي دعاي هيچكس نيست