پشتیبانی

کافه شعر ترنج | یاسر ساجدی رئیسی
   
 
نگارنده : حمید
سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۲
تقديم به مادران شهداي اين سرزمين...

تمام دلخوشی او ، سه دسته ریحان بود
زنـــی کــه دارو ندارش ، لب خیــابان بود

گرفت روی دو دستش ، دو دسته سبزی را
کـــه کل قیمت آن نیـــز، چند تومــــــان بود،

و توی دیس ترازو، سه دسته ریحان ریخت
و دستــه هـــای کشیده،درست میزان بود

دلش گرفت از این دسته هـــای تکراری
که عشوه های کشیده، چقدر ارزان بود

نگاه زن کـــه به شلیک ابرها افتاد
صدای رعد، صدای گلوله باران بود

به یاد ساعت دلگیر دسته های جنگ
مرور خاطره، راسِ غـــروب آبــــان بود

میان آن همه اندیشه های خط تو خط
بـــــه فکر صحنه ی درگیری مریوان بود

درست مثل کسی که عذاب وجدان داشت
همیشه در کلماتش به فکر جبران بود

اگرچـــه گرمی بازار از اسم ریحان بود
مهم برای زن اندازه های ایمان بود

غزل قصیده شد و قصه ای دراز اما
تمام حرف غزل ، توی بیت پایان بود

از عمق ساکت این زن کسی نفهمیده است
کـــه توی قصــــه ی من ، مادر شهیدان بود...

نگارنده : حمید
یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲
گفتم بــه پیک های دما دم امان بده
یا لا اقل به مستی من استکان بده

تااینکه رود برکت این چشم ها شود
زاینده رود را تـــو بـــــه مازندران بده

هر بار من به جای تو ترفند می خورم
یکبار هــم به جای خودت امتحان بده

تا اینکه باد سمت تو خود را رها کند
از راه دور ، روسری ات را نشان بده

لازم نکرده است که همراهی ام کنی
دستی برای دلخوشـــی من تکان بده

پاییــــــز با مدال طلایش تورا خرید؟
یک فصل  بیشتر به بهارم زمان بده

باید که از زمین بروم بی خیال باد
باران برای رفتن من ریسمان بده