پشتیبانی

کافه شعر ترنج | پانته آ صفایی
   
 
نگارنده : حمید
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵
بادها هر ابر را از آسمانم ميبرند
پشت پايش ابر پرباران تری می آورند

جنگلی خالی پس از يك ماه آتش سوزی ام
خاطرات سبز من حاﻻ فقط خاكسترند

بی تو مثل بره ای در باتلاق افتاده ام
هر چه سعی ام بيشتر اميدهايم كمترند !

تو كجا؟ رام كدام آهوي صحرايی شدی؟
ببر مغرور من ! آيا زخمهايت بهترند؟

من كسی ديگر سراغم را نمی گيرد ، مگر
قاصدكها گاه گاه از آسمانم بگذرند

قاصدكهايی كه از اين دور و بر رد ميشوند
گاه گاهی هم خبرهای تو را می آورند

كاش روزی هم تو از باخبرها بشنوی
شاخه ها دارند برگ تازه در می آورند

بعد برگردی ببينی بازهم سنجابها
ﻻ به ﻻی شاخه ها اينجا و آنجا می پرند

نگارنده : حمید
یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲
اگر یک شب کنارش با دلِ آرام ننشینم
مُسکّن‌های عالم هم نخواهد داد تسکینم

به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آن چه دیگران در او نمی‌ببینند می‌بینم

نمی‌فهمند جز در تُنگ، ماهی‌های اقیانوس
که دور از چشم‌هایش من چرا این قدر غمگینم

تو مثل دشتی از گل‌های حسرت مهربان هستی
کنار چشمه‌هایت عصرها بابونه می‌چینم

چه عصری می‌شود! نان و پنیر و سبزیِ کوهی
من و تو، عطر چایی، بعد... بالینم

نمی‌خواهم به یادت باشم اما باز... اما باز
نگاه آرزومندم... سرِ از خواب، سنگینم

نگارنده : حمید
یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲
گرچه گاهی بالشم از گریه تا فردا تر است
با خیالش خواب هایم شب به شب زیباتر است

مثل دلفینی به دام افتاده در استخرم ، آه
ظاهرا مشغول رقصم چشم هام اما تر است

من نه ، هرکس خواب اقیانوس را هم دیده است
چشم هایش مثل من تا آخر دنیا تر است

زندگی مثل سیابازی ست آدم هر چه قدر
دوستدارانش فراوانتر ، خودش تنهاتر است

گاه می گویم که باید چشم هایم را ... ولی
هر چه محکم تر ببندم ، چشم او پیداتر است

نگارنده : حمید
چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۱
  بیش از تمام رنگ هایت ، رنگ کاشی را

 بیش از تمام لحظه ها ، وقتی تو باشی را

 روزی زنی در عهد شاه عباس عاشق کرد

 سر پنجه های روح یک معمار باشی را

 آن وقت شعر و رنگ و موسیقی به هم آمیخت

پوشاند اسلیمی ، تن عریان کاشی را

حالا دوباره اصفهان آبستن است ای عشق

تندیس زیبایی که از من می تراشی را

روح مرا سوهان بکش ، چکش بزن ، بشکن!

بیرون بریز از من هوا ها را ، حواشی را

حل کن مرا ای عشق ای تیزاب افسونگر

 ذرات روحم تشنه هستند این تلاشی را

از نغمه ها ، آواز های اصفهانت را

بیش از تمام لحظه ها وقتی تو باشی را