پشتیبانی

کافه شعر ترنج | ناصر بقالی
   
 
نگارنده : حمید
پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۲

مانند قایقی که اسیر تلاطم است
در پیچ و تاب زلف تو آرامشم گم است

بیرون کنند شاید از این شهر هم مرا
حوا ! لبت قشنگ تر از سیب و گندم است

تا کی به بوسه از عکست اکتفا کنم؟
وقتی که آب هست چه جای تیمم است؟

خالق قبول کرده تو آهوی من شوی
چون ضامنم محبت خورشید هشتم است

عطار گشته است , یقین , هفت شهر عشق
این دل هنوز در خم ابروی تو گم است

شعر از: ناصر بقالی
نگارنده : حمید
دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲
نشسته در تب حال و هوای چشمانت
کسی که لک زده قلبش برای چشمانت

بهشت را به بها میدهند شکی نیست
نشان چشم چرانی بهای چشمانت

برای خلق چنین نقش های دل چسبی
چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟

درون قاب نگاهت کشیده است انگار
دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت

سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود
به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟

نگاه من به تنش کرده جامه احرام
مگر قدم بزند در صفای چشمانت 

شعر از: ناصر بقالی