پشتیبانی

کافه شعر ترنج | علی اکبر لطیفیان
   
 
نگارنده : حمید
جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲
ما دو پیاله ایم که لبریز باده ایم
این دو پیاله را به ملک هم نداده ایم

تا وقت می کنیم حسینیه می رویم
ما سالهاست شیعه گریان جاده ایم

با هر سلام صبح به آقای بی کفن
انگار روبروی حرم ایستاده ایم

با رعیتی خانه ارباب با وفا
احساس می کنیم که ارباب زاده ایم

شکر خدا که نان شب ما حسین شد
ممنون لطف مادر این خانواده ایم

بال ملائکه است که ما را می آورد
یعنی سواره ایم اگر پیاده ایم

داریم با "حسین، حسین" پیر می شویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم

نگارنده : حمید
سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقاشده ای

آب ازهیبت عباسی تو می لرزد
بی عصا آمده ای حضرت موسی شده ای

به سجود آمده ای یا که عمودت زده اند
یا خجالت زده ای وه که چه زیبا شده ای

یا اخا گفتی وناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده ای

منم و داغ تو و این کمر بشکسته
توئی وضربه ای و فرق زهم واشده ای

سعی بسیارمکن تا که زجا برخیزی
کمی هم فکر خودت باش ببین تا شده ای

مانده ام با تن پاشیده ات آخر چه کنم
ای علمدار حرم مثل معما شده ای

مادرت آمده یا مادرمن آمده است
با چنین حال به پای چه کسی پاشده ای

تو درآن قد رشید ی که پر از طوبی بود
درشگفتم که در این قبر چرا جا شده ای

نگارنده : حمید
سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲
این آبها که ریخت فدای سرت که ریخت
اصلا فدای ام البنین مادرت که ریخت

گفته خدا دو بال برایت بیاورند
درآسمان علقمه بال وپرت که ریخت

اثبات شد به من که توسقای عالمی
برخاک قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند بازوی آب آورت که ریخت

گفتم خدا به خیر کند قامت تورا
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

وقت نزول این بدن نامرتبت
مانند آب ریخت دلم پیکرت که ریخت

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
مانند آب ریخت دلم پیکرت که ریخت

اما هنوز دست تورا بوسه می زنم
این آبها که ریخت فدای سرت که ریخت

نگارنده : حمید
دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۲
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایان تری نداشت

جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
ملک وجود فلسفه دیگری نداشت

زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت
دیگر خدا نیاز به پیغمبری نداشت

فرموده اند در برکات وجود او
زهرا اگر نبود علی همسری نداشت

محشر بدون مهریه همسر علی
سوگند می خوریم شفاعتگری نداشت

حتی بهشت با همه نهرهای خود
چنگی به دل نمی زد اگرکوثری نداشت

دیروز اگربه فاطمه سیلی نمی زدند
دنیا ادامه داشت،دگر محشری نداشت
نگارنده : حمید
شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۱

دوستان ببخشید که دیر شد. دسترسی به اینترنت نبود

---------------------------------------------------------------

حالا که نیست مادر من هست دخترت

حتی حسین هم به فدای تو و سرت


از مسجد مدینه که خیری ندیده ای

یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت


دل شوره ام شبیه هراس مدینه است

رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت


آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟

خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت


من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی

گیسوی خویش پهن کنم در برابرت


چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند

آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت


چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد

چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت


خون از بدن کنار زدن عادت من است

آن روز خون سینه و حالا سحر سرت