پشتیبانی

کافه شعر ترنج | ایمان عباس پی
   
 
نگارنده : حمید
دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۲
چقدر امشب بر آن هستم که از آغاز بنویسم
از آن اول -تلاقی مان - دوباره باز بنویسم


از آن وقتی که پیش از من خدا را مست می کردی
« تبارک » گوی چشمت را چه بی آغاز بنویسم


طلوع خلسه ی شوقی میان رعشه ی گفتن
تو را چون ذکر می خوانم ؛ شبیه راز بنویسم


جهان را سایه ای باشم که چشم از تو بپوشاند
به جای واژه ی زیبا، تو را « اعجاز »بنویسم


تنت شرجی، رطب ؛ آغوش گرمت ساحل کارون
چقدر امشب سزاواری، تو را « اهواز » بنویسم

***
نمی خواهم کسی باشم؛ دو تا «تو» جای «ما» بنویس
قلم را باز بردار و در این ایجاز بنویسم


کمی آغوش مهمان کن به جای مقطع شعرت
خرابم کن؛ خرابم کن؛ دوباره باز بنویسم