پشتیبانی

بگیــــر  دست مـــــرا بشکن‌ام بپیچان‌ام
   
 
نگارنده : حمید
دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲
«کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است
پر از پریدنــــم و جای زخــم‌ها خوب است

برای حک شدن عشق در خیابان‌هــا
به جا گذاشتن چند رد پا خوب است

قدم بزن پُـــرم از حس «درکنـــــار تویــــــی»
قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است

نخند حرف دلــــم را نمـی‌شــــــود بزنـــــم
خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است

بگیــــر  دست مـــــرا بشکن‌ام بپیچان‌ام
دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است

به هر کجا کــــه مرا می‌بری نمــی‌گویم
کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است

بـــه من بگو تو، بگو هــی، بـه من بگــــو صالـــــح
نگو: «تو» بی‌ادبی می‌شود «شما» خوب است!»

تـــو  تکیه  کلام  منی  و  شاعــــر  تـــــو
همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است

و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است
بــه اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است

قدم بزن صحـــرا فکــــر مـــی کند باران
دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است
شعر از: صالح سجادی