و سالهاست برای خودش غمی دارد
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
نه وصل دیده ام این روزها نه هجرانت
بدا به عشق که دنیای مبهمی دارد
بهشت می طلبم از کسی که جانکاه است
کسی که در دل سردش جهنمی دارد
گذر کن از من و بار دگر به چشمانم
بگو ببار اگر باز هم "نمی" دارد
دلم خوش است در این کار وزار هر "بیتی"
برای خویش "مقام معظمی" دارد
برام مرگ رقم می زنی به لبخندت
که خندۀ تو چه حق مسلمی دارد
پ ن: کمی روزگار خوب نیست، کمتر میرسم به وبلاگ سر بزنم. دعا کنید و عذرخواهیم را بپذیرید







