پشتیبانی

” ترسم که اشک در غم ما پرده در شود”
   
 
نگارنده : حمید
سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲
امشب من و “بنان” و خدا گریه می کنیم
در اوج دیلمـــان و دعــــا گریـــه می کنیم

امشب خدا به حال من و بندگان خویش
ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم

بــا دفتـــری گذشته ی خــود را ورق زنان
یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم

باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست
ما هـــم شبیه پنجره ها گریه می کنیم

از درد برده ایــم بــــه نـــزد خـــدا گله
از دست کارهای خدا گریه می کنیم

گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم
امشب بــدون این کـــه صدا…گریـــه می کنیــــم

” ترسم که اشک در غم ما پرده در شود”
ای رازسر به مهـــر تو را گریه می کنیم

شعر از: صالح سجادی