پشتیبانی

مرا با چشم برزخ بین یقینن هیچ کاری نیست
   
 
نگارنده : حمید
دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۲
کسی از لابه لای آتش اردیجهنَّم ، در
بیاید شاید و رونق دهد بر تلَ ِ خاکستر

به ابراهیم دل خوش کرده باغ آرزوهایم
که بگذارد به روی شانه ی مرداد ماهت سر

تو از بطن اساطیر کهن الهام می گیری !؟
که بیرون می زند از آتشت ققنوس عصیانگر

مرا با چشم برزخ بین یقینن هیچ کاری نیست
تو ابرو های خود را پیش من ننداز بالاتر

تنفر دارم از چنگیز خان ِ پرهیاهویت
که بی موقع کشیده سمت احساسات من لشکر

برو با موج گندم زار گیسویت نیآشوبم
که من فرزند نوح ام در مصافت مومن ِکافر

از این آهو پرانی های چشمت سخت بیزارم
تفنگت را زمین بگذار و کز کن گوشه ی سنگر

برو بگذار راحت باشم از فکر و خیالاتت
نخواهی کرد آخر عشق مادر مرده را باور