پشتیبانی

با چند "لهجه" اشک بریزم، نمی برید
   
 
نگارنده : حمید
یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲

خانم ! شما که مانده دلم مات "چشم" تان
یعنی شدم مزاحم اوقات چشم تان

امروز درس مان غزلی تازه از شماست
فصلی جدید از ادبیات چشم تان

فصلی که با رسیدنش انگار می رسند
دستان من به دامن "سادات" چشم تان

فصلی که فرصت سفری عاشقانه است
از اصفهان دل به محلات چشم تان

خانم ! اجازه هست بمیرم، که بعد از آن
جانم جوان شود به کرامات چشم تان؟

با چند "لهجه" اشک بریزم، نمی برید
یک نیمه شب مرا به ملاقات چشم تان؟

یک نیمه شب که توبه کنم چشم خویش را
مومن شوم به "سبز"ی آیات چشم تان

اوضاع رو به راه تر از این نمی شود
ما و شما و "خواب" و خیالات چشم تان...

شعر از: ناصر حامدی