پشتیبانی

که اولین سیگار را بر لب گذاشت...
   
 
نگارنده : حمید
چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
جهان از دور میز کوچکی آغاز شد
از گفت‌وگوی دونفر با هم
یا یک نفر با خودش ...
وقتی
که اولین سیگار را
بر لب گذاشت.
اصلا
جهان از شعله‌ی کبریتش آغاز شد
و حالا دارد از پاهام بالا می‌آید
از کمر
از سینه‌ام
و سیگار را
بر لب‌هام روشن می‌کند .
پُک می‌زنم به خیابان
پُک می‌زنم به کافه
پُک می‌زنم به این فصل
که سرش را پایین انداخته
از لابه‌لای آدم‌ها رد می‌شود
نگاه کن !
ابری که بالای شهر ایستاده
روزی‌ست که من دود کرده‌ام .