از گفتوگوی دونفر با هم
یا یک نفر با خودش ...
وقتی
که اولین سیگار را
بر لب گذاشت.
اصلا
جهان از شعلهی کبریتش آغاز شد
و حالا دارد از پاهام بالا میآید
از کمر
از سینهام
و سیگار را
بر لبهام روشن میکند .
پُک میزنم به خیابان
پُک میزنم به کافه
پُک میزنم به این فصل
که سرش را پایین انداخته
از لابهلای آدمها رد میشود
نگاه کن !
ابری که بالای شهر ایستاده
روزیست که من دود کردهام .