بايد قبول كرد كه رفتی... خدای من!
رفتم كه پشت خاطرههايم كفن شوم
تا سايهای چه دور بماند به جای من
بعد از تو آه حال غزل هيچ خوب نيست
بعد از تو آه، آه نمانده برای من
يادش به خير! پشت مرا ناگهان شكست
آن دوستی كه خواست بميرد برای من
حالا شب عروسيتان مست ميكنم
تا بُهتتان بگيرد از خندههای من
آقا! مبارک است، چه داماد خوشگلی!
خانم! مبارک است، به طعنه؟ نه وای من ـ
اين خانه از هميشه خراب است تا هنوز
اين سرنوشت بود نوشتند پای من؟
سيگار را دوباره سرو ته، دوباره...اَه
تلخی گرفت قهوه ایِ چشمهای من
از كوچههای كاشان تا پشت باغ فين
يك مرد دفن شد كمكم انتهای من