پشتیبانی

ظاهـــری  آرام  دارد  باطن  توفانیــم
   
 
نگارنده : حمید
پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۲
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهـــری  آرام  دارد  باطن  توفانیــم

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند
خود  ولــی  در  دستهـــای  دیگــــران  زندانیـــم

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کـــرده خوشبختـــانه سرگردانیــــم

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر کـــه باشد باخبـــر از گریــــه ی پنهانیم

هیـــچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

شعر از: سجاد ساماني