دیوانهای تو هم، به خدا! رو نمیکنی
رویت همیشه در نظرم هست نازنین!
هر چند این زمانه به ما رو نمیکنی
جادوی چشمهات به بندم کشید و رفت
بهر رهاییام ز چه جادو نمیکنی؟
بر پشتبام عاشقیام برف غم نشست
پارو به دست داری و پارو نمیکنی
خو کردهام به سنگدلیهات، بیوفا
اما تو سنگدل به کسی خو نمیکنی
یاری طلب نمودم و کس یاریام نکرد
چشمم به دست توست ولی کو؟ نمیکنی