غمگینترم از حالِ این لبخندِ تزئینی...
سیگار و چایی نه...فقط شعرِ جدیدت را
با بغض هایت رویِ میزی کهنه می چینی
می خندم و می خندی و یک کافه می خندد
هرچند در چشمان من شادی نمی بینی
تلخ است لبخندِ کسی که غصه دارد
تلخیِ چایی را نخواهد برد شیرینی!
از عشق می گوییم و از داغیِ هر بوسه...
با اعتقادات کمی تا قسمتی دینی...
از "کیچ" های زندگی از "بار هستی" مان*
از اینکه پشت پنجره باران سنگینی-
-می زد به گوش شهر هی سیلی و/ هی سیلی
زدم به هر چه شک به هر چه بد بینی
من در خیابان گریه خواهم کرد فکرت را...
در خانه روی مبل داری فیلم میبینی