هرم بدنت بر تب صحرا زده طعنه
ابریشمِ دستانِ به دستم نرسیده ات
بر بال و پر دسته قوها زده طعنه
شب گمشده در پیچ و خم گیس بلندت
هر تار تو بر صد شب یلدا زده طعنه
لب باز کن ای آنکه لبت با دم گرمش
عمری به دم گرم مسیحا زده طعنه
گیسوت طناب است و تنت چوبه ی دار است
ای آنکه حکومت به مغول ها زده طعنه
از آب وفای تو فلک هم نچشیده است ...
کی غیرِ تو اینگونه به دنیا زده طعنه !