دور نه! نزدیک... اینجا... نیستی که نیستی
نیستی یا هستی امّا من نمیبینم تو را؟
من نمیبینم تو را یا نیستی که نیستی؟!
بغض من پر میشود از خاطراتی مشترک
خاطراتی که در آنها نیستی که نیستی
آنچنان رفتی که دیگر از تو ردّی نیست... آه!
بیوفا! در خواب حتّی نیستی که نیستی
صفحهی تقویم من، آیینه در آیینه است
همچنان دیروز، فردا نیستی که نیستی