پشتیبانی
خودت هم نخندی زخم‌هایت می‌خندند!
کافه شعر ترنج
گاه نگاهی به شعر و موسیقی و هنر
صفحه نخست
ارتباط با ترنج
آرشيو ترنج
عناوین ترنج
غزل
هایکو
تک بیتی
سپید
شعر
ادبیات
قالب وبلاگ
مسافر - قاسم صرافان
فتوسنتز کرفس
جوجه گرافیست
غزل لانه
واران - جليل صفر بيگي
من ِ او
شعر و ادب
سنگچين - سعيد بيابانكي
خدای من زیباست
عاشقانه ترين دهكده شعر
گ ن د ا ب
دور دست خودم
یک الهه ام همین...
لیلی نام تمام دختران زمین است
گمشده در کویر
غروب پاییز
یه شب سر زمستون...
طلوع سپیده...
غزل هاي فاضل نظري
حسين جنتي
بالنده 1- ترانه های علیرضا پاکروان
از روز و شب های بلند بی قراری
برای شروع...
عاشقی را برگزیدم...
هر روز افزون تر دوستت دارم
تو با چشمانت مرا بنواز
عهد کردم نمیرم از دلتنگی
دلم می‌خواست
خلق عشق مسئله ای نیست
به گناهان نبخشوده قسم ، دلتنگم
ماهی سیاه کوچولو
به هم نرسیدیم
خودت هم نخندی زخم‌هایت می‌خندند!
نگارنده : حمید
جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲
زندگی کمی دیوانگی می‌خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
از تمام کافه‌ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم و
همه‌چیز را فراموش کردیم
غیر از خندیدن
به همه‌چیز خندیدیم و
خندیدن شغل ما شد
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم‌هایت می‌خندند!
شعر از:
رسول یونان
.:: This Template By :
Theme-Designer.Com
::.
محفلي با طعم
شعر، هنر، ادب...
حضور گرمتان را
به انتظار نشسته ام
صفحه ي نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
عناوين مطالب وبلاگ
لينك rss
پروفايل مدير وبلاگ
تیر ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۷
اردیبهشت ۱۳۹۷
شهریور ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۵
آذر ۱۳۹۵
آبان ۱۳۹۵
مهر ۱۳۹۵
شهریور ۱۳۹۵
مرداد ۱۳۹۵
تیر ۱۳۹۵
خرداد ۱۳۹۵
اردیبهشت ۱۳۹۵
فروردین ۱۳۹۵
بهمن ۱۳۹۴
دی ۱۳۹۴
آذر ۱۳۹۴
آبان ۱۳۹۴
مهر ۱۳۹۴
شهریور ۱۳۹۴
مرداد ۱۳۹۴
تیر ۱۳۹۴
اسفند ۱۳۹۲
بهمن ۱۳۹۲
دی ۱۳۹۲
آذر ۱۳۹۲
آبان ۱۳۹۲
مهر ۱۳۹۲
شهریور ۱۳۹۲
مرداد ۱۳۹۲
تیر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
بهمن ۱۳۹۱
آرشيو
