پشتیبانی

رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است
   
 
نگارنده : حمید
جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲
هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست
هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست

پشت سرم شب سفـــر آبــی نریخته اند
یعنی که هیچ  کس نگرانم نبود و نیست

رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است
کــه  هیـــچ  وقت قدر دهانــــم نبود و نیست

گفتند آفتاب تــو در پشت ابرهاست
ابری درآسمان جهانم نبود و نیست

انگار هیـــچ وقت بـــه دنیـــــــا نبوده ام
درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست

در دفتـــر همیشه نــــــوِ خاطرات ِ من
چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست

قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام
حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست

شعر از: صادق فغانی