پشتیبانی

باران زد ومجنون تو شد بید... دلش ریخت
   
 
نگارنده : حمید
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
ماه آمد و هی دور تو چرخید...دلش ریخت
با دیدن این منظره خورشید دلش ریخت

نزشدیک زمین شد، همه جا آتشی افتاد
از سوختنت ابر که ترسید، دلش ریخت

باران زد و لیلای درختان شدی آنروز
باران زد ومجنون تو شد بید... دلش ریخت

آشفته که در باد سوی خانه دویدی
یک شهر-فقط بوی تو پیچید- دلش ریخت

در راه ترا دیدم و افتادم و هرکس-
آن بغض مرا دید که ترکید دلش ریخت
***
یکسو زدی از صورت خود موی خودت را
تا آینه چشمان تو را دید دلش ریخت

شعر از: حسن اسحاقی