چشمِ مرا بگیر و چراغِ مرا نگیر
این دست ها به گرمی دست تو دلخوشند
شب های برف و باد...اجاقِ مرا نگیر
وقتی غمم تو هستی...از هر غریبه ای
حال مرا نپرس و سراغِ مرا نگیر
بگذار برگ برگ بیفتم به دامنت
پاییز من...طراوت باغِ مرا نگیر
یک شب به خانه اش برسان و خلاص کن
پایان قصه...حالِ کلاغِ مرا نگیر
من با خیالِ گوشه ی چشم تو شاعرم
دنیای دنجِ کنجِ اتاقِ مرا نگیر...!!